به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون یادداشت روز خود به قلم محمد صرفی نوشت: «ذهن زیبا» محصول سال ۲۰۰۱، یکی از فیلمهای زیبا و ماندگار عالم سینماست. فیلم به زندگی یک ریاضیدان معروف آمریکایی به نام «جان نش» میپردازد. نش، نظریه بازیها را بهشکل چشمگیری ارتقا داد و در برابر نظریه مشهور آدام اسمیت که مدتهای مدید بر دنیای اقتصاد مسلط بود، نظریه تعادل (مشهور به تعادل نش) را مطرح کرد که مورد توجه و استقبال گستردهای در عالم اقتصاد قرار گرفت و دامنه استفاده از آن به سایر حوزهها – مانند حوزه سیاست و روابط بینالملل، جامعهشناسی، روانشناسی و... - نیز کشیده شد. این ریاضیدان در سال ۱۹۹۴ جایزه نوبل اقتصاد را از آن خود کرد.
نکته غمبار ماجرا که دستمایه اصلی فیلم «ذهن زیبا» نیز قرار گرفته، بیماری روانی این دانشمند برجسته ریاضیات بود. او به اسکیزوفرنی شدید مبتلا بود. این بیماری فرد را دچار تخیلات و توهمات میکند. این تخیلات چنان قوی و قابل باور میشوند که کم کم فرد را از دنیای واقعی جدا کرده و کاملاً به درون خود میکشند. دنیای تخیلی و غیرواقعی فرد مبتلا به اسکیزوفرنی که خود آن را ساخته و به آن پر و بال داده، جای دنیای واقعی را میگیرد. این مسئله بر افکار، گفتار و رفتار فرد تاثیر میگذارد. در «ذهن زیبا» این دنیای تخیلی در قالب یک ماجرای جاسوسی- امنیتی بروز میکند. ماموری از طرف سازمان سیا به نش مراجعه کرده و از او میخواهد با کشف یک سری رمز، آمریکا را از خطری بزرگ برهاند؛ خطری در دروان جنگ سرد و از سوی اتحاد جماهیر شوروی.
اگرچه اسکیزوفرنی یک بیماری فردی است اما به نظر میرسد شکل یا اشکالی از آن میتواند بهصورت جمعی نیز بروز کند. آنچه امروز از رفتار و مواضع جریان مدعی اصلاحات – نه لزوماً هر اصلاحطلبی- میبینیم چیزی شبیه این بیماری است که شاید بتوان آن را بهصورت تلویحی «اسکیزوفرنی سیاسی» نامید.
مبتلایان به این بیماری از دنیایی و چیزهایی حرف میزنند که وجود خارجی و واقعیت ندارد اما نوع مواجهه و عملکرد آنان نشان میدهد به این دنیای خیالی و خودساخته بشدت باور دارند. هرکس این دنیای خیالی را باور نداشته باشد و زیرسؤال ببرد به ندیدن واقعیتها و توهم متهم میشود! شواهد حاکی است انتخابات اخیر آمریکا این بیماری را تشدید کرده است. دنیای خیالی و خودساخته این عده چه ویژگیهایی دارد و آنان چگونه میبینند و میاندیشند؛
۱- این عده گمان میکنند دشمنی آمریکا با جمهوری اسلامی ایران به دلیل فعالیتهای صلحآمیز هستهای، اقتدار موشکی، نفوذ منطقهای ایران و مسائلی از این دست است. بر این اساس اگر چنانچه ایران در این زمینهها عقبنشینی کرده و به آمریکا امتیاز بدهد، دشمنی آنها نیز برطرف میشود. برخی از این جماعت که بهصورت شدیدتری به این بیماری مبتلا هستند، اساس این دشمنی را زیر سؤال برده و مدعی هستند که دشمنی از طرف ما بوده و این ایران بوده که با رفتار و مواضع خود باعث خصومت شده است.
۲- آنان آمریکا را ابرقدرتی بلامنازع و فعال مایشاء میبینند که چارهای جز تسلیم در برابر آن نیست. ایستادگی و مقاومت در برابر آمریکا خلاف عقل سلیم است و باید با آن از در پذیرش و تسلیم درآمد. طیف مبتلا به نوع خوشخیم این بیماری به استکباری بودن سیاست آمریکا و زورگویی آن اذعان دارند اما میگویند قدرت و هیمنه آمریکا ایجاب میکند در مقابل آن تسلیم شویم و طیفی که به نوع شدید و پیشرفته این اسکیزوفرنی سیاسی مبتلا هستند، آمریکا را قبله آمال و الگو میپندارند و رفتار خصمانه آن علیه مردم دیگر کشورها را با همین دید توجیه کرده و منفی نمیبینند.
۳- در این دنیای خیالی راهحل همه مشکلات به مذاکره و سازش با آمریکا ختم میشود. مذاکره با آمریکا و توافق با آن تحریمها و در نتیجه مشکلات را بالمره برطرف میکند. مذاکره چوبی جادویی است که «صبح بدون تحریم» و «پیروزی بدون جنگ» را رقم میزند. اگر از آنان بپرسید مگر ۵ سال پیش مذاکره و توافق نکردیم، پس چرا مشکلات حل نشد، میگویند اصلاً خود شما بودید که چوب لای چرخ توافق گذاشتید و اجازه ندادید ملت طعم شیرین سیب و گلابیهای آن را بچشند!
۴- از نظر آنها دو آمریکا وجود دارد. یک آمریکای خشن و تهاجمی که در قالب دولت ترامپ بروز یافت و یک آمریکایی مؤدب، قابل احترام و اعتماد که دولت اوباما و دولت بایدن در این دسته هستند. در این دنیای خیالی میتوان مشکلات ایران و آمریکا را با افرادی همچون اوباما و بایدن رفع کرد. آنها نگاهی انسانی و متوازن دارند و باید از این فرصت استفاده کرد و زودتر جنبید! هر روز که توافق با آنها تاخیر شود دهها و بلکه صدها میلیون دلار به کشور لطمه میخورد. این افراد چنان در این توهم غرق هستند که نمیتوانند ببینند دولت اوباما بیشترین و سختترین تحریمها را طی چهار دهه اخیر بر ایران تحمیل کرد و حتی به توافقی که خود کرده بود هم پایبند نبود.
۵- این جماعت خود را مظهر عقلانیت و تبحر در سیاست پنداشته و ماموریت خود را نجات کشور و مردم میدانند. دیگرانی که بهطور طبیعی و منطقی دنیای خیالی آنان را نمیتوانند ببینند و اعتقادی به آن ندارند، ماموریت دارند که با انواع و اقسام روشها و ابزارها – مانند موهوماتی به اسم دولت پنهان، دولت موازی و... - مانع از به سرانجام رسیدن این هدف بزرگ و مقدس شوند. اگر هم به رسم دلسوزی و نصیحت به آنان تذکر یا نقدی وارد شود، واکنش آنها منفی و توام با بدبینی خواهد بود. در فیلم «ذهن زیبا»، پروفسور نش، گروه پزشکی را یک تیم امنیتی میبیند که برای دستگیری او آمدهاند و از دستشان فرار میکند. وقتی هم که دکتر معالج و سرپرست گروه خود را معرفی میکنند، پاسخ نش، مشتی است که حواله چانه دکتر میشود!
جان نش ۳۰ سال به این بیماری مبتلا بود و در نهایت بر آن غلبه کرد. او در این مورد مینویسد: «به مرور زمان سعی کردم بخش بیمار ذهن خودم را شناسایی و پاک کنم. سعی کردم رفته رفته ذهنیت عالمانهای را که از قبل داشتم، بازسازی کنم. این کار خیلی طول کشید، خیلی چیزها را از من گرفت اما فکر میکنم الان دیگر بخش اعظم آن هذیانها و آن توهمات را دور ریختهام. اینکه در این سن و سال هنوز میتوانم یک ریاضیدان و تئوریسین فعال باشم، به این معنی است که من در مبارزه با بیماریام موفق شدهام.»
آیا جماعتی که در کشور ما سالهاست به «اسکیزوفرنی سیاسی» مبتلا شدهاند هم میتوانند از دنیای خیالی خود بیرون بیایند و توهمات را کنار بگذارند؟ اسکیزوفرنی نهایتاً فرد و اطرافیان نزدیک او مثل خانواده را تهدید کرده و به آنها ضربه میزند اما نوع سیاسی آن میتواند منافع یک کشور و ملت را به خطر اندازد. بدون شک رهایی از این دنیای خیالی، کار آسانی نیست. وقتی گروهی به یک دنیای خیالی مشابه باور داشته باشند، توهمات یکدیگر را تایید و تشدید میکنند و اجازه تشکیک درباره آن را نمیدهند. سختترین قضیه پذیرش اصل مشکل است. باید به آنها برای خلاصی از این وضعیت خیالی ویرانگر کمک کرد. حتی اگر پاسخ آنها به دراز کردن دست یاری، حواله کردن مشتی به صورت باشد!